تصویرش برصفحه تلویزیون ظاهر شد. ناگهان جرقه ای به ذهن مسئول کتابخانه رسید. فورا خود را به اتاقش رساند و نامه ای را از کشوی میزش در آورد، متن نامه چنین بود:«آقا من چهل روز دعای عهد خواندم، به گفته ی دبیرمان هر کس چهل روز این دعا را بخواند سرباز آقا امام زمان می شود. الان یک هفته گذشته است چرا من هنوز سرباز آقا نشدم.»اشک در چشمان مسئول کتابخانه جمع شد. با خود زمزمه کرد: محمود جان به آرزویت رسیدی، تصویر معصومانه ات را در تلویزیون دیدم سربازیت مبارک...
این دانش آموز محمود آبیز نام داشت. همتن کسی که هر پنجشنبه خود را مقید کرده بود که در برنامه زیارت عاشورا حضور داشته باشد و در آخر نیز به آرزویش رسید.