برای رد شدن از سیم خاردار باید یه نفر روی سیم خاردار می خوابید تا بقیه از روش رد بشن(!!).داوطلب زیاد بود. قرعه انداختند، افتاد بنام یک جوان. همه اعتراض کردند الا یک پیرمرد که گفت: چکار دارید بنامش افتاده دیگه. عجب پیرمرد سنگدلی…دوباره قرعه انداختند، بازم افتاد بنام همون جوون. جوان بدون درنگ خودش رو انداخت روی سیم خاردار.در دلها غوغائی شد…بچه ها گریان و با اکراه شروع کردند به رد شدن از روی بدن جوان. همه رفتند الا پیرمرد. گفتند بیا؛ گفت: نه شما برید من باید بدن پسرم رو ببرم برای مادرش. آخه مادرش منتظره...
نمیدانم الان برای رد شدن و رسیدن به دنیا پا روی خون کدام شهید
گذاشتند!!
راستی من و شما چه کردیم؟؟!!حرفی برای گفتن داریم؟؟!!
شادی روح شهدا صلوات .