قایقی خواهم ساخت، خواهم انداخت به دریای دل اربابم، قایق از خشم پر است ودل از نفرت تکفیری ها

قصه ی فهمیده، باز تکرار کنم؟ نه دگر این باردعوا ، به سر سربند نیست. همه ی سربندها نام یافاطمه است، نشود تکرار باز عاشورا، خیمه ها اینبار جایش امن است، علم عباس هم دست نیکوی گل سرسبد فاطمه است

رهبرم خامنه ایست، رهبرم سید و اولاد علی است، رهبرم اخم کند به خدا مادرتان داغ شما می بیند

حاج همت رفته، کاظمی دیگر نیست، پدرموشک ایران هم رفت، لیک از عالم غیب، باز با ما هستند‌
حاج قاسم هم هست؛  که سلیمانی کرد همه دنیا را فتح...

همه ی ما هستیم‌‌‌، کور خواندید اگر، باز هم فکر کنید که علی تنها است؛ نامه های بیعت با مسلم، همه اش ایرانیست، همه با خون خود امضا کردیم، خاک پای پسر زهراییم، باز دنیا انگار تشنه ی خون شده است، هوس رویش لاله کرده، دورتا دور ضریح عباس، خون شیعه ز گرفتاری تن خسته شده، وقت آنست که آزاد شود از رگ ها

رهبرم اخم نکن
ای به فدای جدت
به خدا اذن دهی
شیعه باخون خودش میشورد
همه ی لشکر کفر