از بهترین خاطرات دوران عملیات برایمان می گوید اما در فکر فرو می رود گویا در آن زمان غرق شده است ، با مکثی کوتاه  ادامه می دهد دوران جنگ همه اش خاطره است من یادم می آید شب عملیات بود 

رزمنده دوران دفاع مقدس از اولین حضورش در دفاع مقدس می گوید: پس از اولین اعزام پاسداران استان در اواخر مهر ماه سال59 بود که با تعدادی از رزمندگان در ایستگاه 7آبادان مدتی را در جبهه های حق علیه باطل حضور داشتم. بارها در عملیات های دوران دفاع مقدس قبل از آزاد سازی دشت عباس و بعد از آن هم که تقریبا دشت عباس آزادشده شود در عملیات های فتح خرمشهر وعملیات رمضان، در مناطق بستان، دهلاویه، چذابه ،تپه های میشتاق و یکماهی هم در زمان قبول قطعنامه توفیق حضور در بین رزمندگان را داشته ام.

شرایط آن روزها را هیچ جور نمی شود امروز بیان کرد در ادامه جنگ سختی هایی را داشتیم که علت آن در مضیقه بودن رزمندگان برای مهمات دفاعی بود. در راس فرماندهی کل قوا آن زمان بنی صدر بود که اجازه نمی داد مهمات وسلاح در اختیار سپاه قرار بگیرد؛ سپاه با کمک نیروهای ارتشی و با حضور ومشارکت نیروهای مردمی توانست در مقابل دشمن ایستادگی کند و از جن و مال و ناموس ایران دفاع کنند.

شرایط آن روز دفاع با سالهای بعد  تغییر کرد، آن زمان با حداقل امکانات  برای دفاع، رزمندگان روحیه بسیا بالایی داشتند وکمبود امکانات کوچکترین خللی در انجام ادای دِین آنها وارد نمی کرد، وقتی در آن مناطق حضور داشتم به وضوح شاهد بودم چه شبهایی که رزمندگان با 10یا20گلوله تا صبح سپری می کردند و یک خطی وسیعی را با امکانات رفاهی و دفاهی صفر با سختی اما با پیروزی می گذراندند.

از بهترین خاطرات دوران عملیات برایمان می گوید اما در فکر فرو می رود گویا در آن زمان غرق شده است ، با مکثی کوتاه ادامه می دهد دوران جنگ همه اش خاطره است من یادم می آید شب عملیات بود قرار شد در محور پاسگاه زید که ما مستقر بودیم بچها شب برای پیروزی رزمندگانی که عملیات محرم را انجام داده بودند تکبیر بفرستند دشمن احساس کرد شاید از این نقطه هم عملیات نظامی انجام می گیرد خیلی خط را کوبید ولی صدای تکبیر بچها قطع نمی شد شاید تعداد زیادی از بچهایی که آن شب من دیدم بخاطر برخورد خمپاره به سنگرها به شهادت رسیدند اما بچها دست از تکبیر بر نمی داشتند یکی از سنگرها که بچهای رفسنجانی بودند خمپاره 120داخل سنگر رفته بود  بدن مطهر رزمندگان را تکه تکه کرده بود. بچهایی که مشغول جمع آوری اجساد شهدا بودند باز هم تکبیر می فرستادند که دشمن واقعا به این نقطه ذهنش معطوف شود که عملیات محرم بتواند موفق مندانه پیروز شود.این یکی از بهترین خاطراتی بود که وقتی قطعه قطعه شدن بدنهای پاک و مطهر شهدا را می دیدم، رزمندگان گفتن تکبیر را رها نمی کردند و دشمن همچنان از سلاح های خود برای در هم کوبیدن این خط استفاده کرد، این یکی از  ده ها خاطراتی است که من دارم و هیچ موقع از یاد نخواهم برد هیچگاه ...

از توسل شدن به شهدا در شبهای سخت عملیات برایمان می گوید که جنگ خستگی نداشت. یاد کردن به شهدا روحیه به همه رزمندگان می داد. من بعد از خدا وائمه اطهار(ع) متوسل به شهید کیوان کیوانداریان می شدم. این شهید بزرگوار مربی اخلاق و نظامی من بود انسانی بسیار با صلابت و قوی نظامی بود که امیدوارم شفیع همه ما در پیشگاه خداوند باشد.

اینکه نظام جمهوری اسلامی ایران این افراد را با شهادت به دست آورد نه از دست داد، افتخار بزرگی است اگر چه جسم آنها را از دست دادیم ولی روحیه و عملکرد آنان در نام جمهوری اسلامی ایران تا ابد باقی می ماند.

گفته هایش را با این جمله تمام می کند و می گوید رزمندگان ما افرادی بودند که برای دفاع ازآرمان های پاسداری، پاسداری از انقلاب وحفظ آرمانهای انقلاب اسلامی ذره ای عدول نمی  کردند، قطعه قطعه می شدند اما درایستادگی و پیروزی انقلاب حضور داشتند، آنقدر ایثارگری از خود نشان دادند و مخلصانه در این میدان دفع خطر از انقلاب اسلامی کردند که حضرت امام (ره) فرمودند ای کاش من هم یک پاسدار بودم.